من در جست و جو هستم...

من در جست و جو هستم...

من در جست و جو هستم...

در جستجوی راز غریب یک خیابان دو طرفه !

در جست و جوی چرای سحر تکان یک پرچم !

در جست و جوی اعجاز اشکال هندسی... اعجاز شش گوشه !

در جستجوی منشا این بوی غریب که نمی دانم چرا فقط چند روز مانده به محرم می پیچد !

در جست و جوی اینکه چرا وقتی پا در آن خیابان دو طرفه می گذاری و چشمت

به تکان آن پرچم سرخ رنگ می افتد دلت تا ابد اسیر آن شش گوشه می شود و

بوی سراسر ابهامش تا همیشه به جای خون در رگ هایت جریان می یابد...

آی کربلا کربلا کربلا...

من در جست و جو هستم..

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

نقدی بر خط قرمز نقد:

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ق.ظ

(این متن را خیلی وقت پیش توی وبلاگم گذاشته بودم. که بلاگفا زحمت ترکاندنش را کشید. چند وقت پیش لا به لای خاطره هایم پیدایش کردم.)

 

چند وقتی است یک سری درگیری های ذهنی دارم که بعضا واقعا اذیتم میکند. از این درگیری هایی که صرفا یک متخصص دینی باید بنشیند پای حرف هایم، خوب بشنود، نرم نرم سوال بپرسد بعد راه حل های آرام آرام تجویز کند که درست بشوم. یعنی در حقیقت استاد اخلاق لازم دارم. خیلی وقت است که دارم دنبال یک آخوند خوب و مطمئن و باسواد که وقت بگذارد میگردم اما پیدا نمیکنم.

دیشب رفته بودیم مراسم آیت الله احدی (استاد اخلاق و از شاگردان آیت الله بهجت)، مرد صاحب نفسی است. حرف های شاقی نمی زد. کل سخنرانی اش این بود که خودتان را از گناه حفظ کنید. هر مقام معنوی ای که بدست می آورید را راحت از دست ندهید. این کار هم به تنهایی نمی شود. استاد اخلاق می خواهد.

دلم می خواست بلند شوم بگویم ای حاج آقا! دلت خوش است ها. کدام استاد اخلاق، کدام آخوند؟

ما که هرچه از این آخوندها دیده ایم درس خواندن بوده و درس خواندن بوده و درس خواندن، نهایتش هم نماز جماعت خواندن در مساجد. مساجدی که در تصرف پیرمردها و پیرزن هاست و روحانیون هم نه تنها تلاشی برای جذب جوان های نامانوس(!) با مسجد نمیکنند بلکه آنقدر باب میل پیرمرد، پیرزن ها رفتار میکنند که همین چهارتا جوان علاقه مند به مسجد را هم فراری میدهند. همین خود من، در نزدیکی های منزلمان 3 تا مسجد هست، همه را ول میکنم کلی راه میکوبم میروم نزدیک ترین امام زاده نماز می خوانم، چون لااقل به برکت فعالیت عزیزان اداره اوقاف هم که شده گذر 4 تا جوان به آنجا می افتد و فضا قابل تحمل تر است.

می خواستم سر درد و دل وا کنم و بگویم شما به این آخوندها چه یاد میدهید که اصلا انگار نه انگار. مگر این آخوندهای محترم حضرت امام را قبول ندارند که نقدهایش را نسبت به روحانیون نمی خوانند؟ یا شاید هم میخوانند، منتها فکر میکنند این حرف ها مال مردم است و باید حفظش کنند و بروند پای منبر بگویند!

می خواستم بلند شوم بگویم، آیت الله احدی عزیز! ما دلمان از این آخوندها خیلی پر است. نه اینکه چیزی ازشان دیده باشیم که این حرف ها را می زنیم، نه. اتفاقا چون چیزی ازشان نمی بینیم دادمان رفته هوا. من خودم برای اردو جهادی تا بحال حداقل با اهالی 60 تا از روستاهای استان مان حرف زده ام، بدون استثنا همه از نبود آخوند رنج می بردند، مگر ما کمبود آخوند داریم، که حالا من دانشجوی مهندسی باید بلند بشوم بروم نماز خواندن یاد 5 ساله تا 50 ساله آن ها بدهم؟ این آخوندها پس کجایند؟ مگر نه این که این ها درس خوانده اند که درد دین دوا کنند، چطور پزشک و قاضی و چه و چه باید آخر دوره تحصیلشان قسم یاد کنند که به مردم خدمت میکنند و هرجا هرکس هرنیازی داشت بدون توجه به وضع و شرایطش منصفانه کمکش میکنند ولی آخوندهای محترم که اتفاقا درس دین خدا و پیغمبری هم خوانده اند این قسم را نمی خورند. چرا یک کدامشان این شهر را ول نمیکنند بروند روستای دور و بی آب و علف و امکانات به مردم درس دین خدا بدهند، ولی میروند بالای منبر از پزشکی که به خاطر سختی شرایط روستا در خدمتش کوتاهی میکند انتقاد کند؟

همین خود من، فکر میکنید دانسته های دینی ام را از کجا آورده ام؟ یا از پدر و مادرم یا کتاب هایی که خوانده ام، احیانا زبانم لال اگر چیزی هم از آخوندی یاد گرفته ام مال وقتی بوده که خودم با اصرار و التماس و تو رو خدا وادارشان کرده ام چیزی بهم یاد دهند.

می خواستم بپرسم آیت الله احدی، استاد محترم اخلاق! شما در حوزه چه چیزی یاد این آخوندها می دهید؟ که وقتی در کف جامعه پای بحث و مناظره با مخالفان دین پیش می آید ما دانشجوها توانمندی بیشتری داریم، وقتی پای تحلیل مسائل سیاسی، اجتماعی روز پیش میآید دانشجوها وضع بهتری دارند.

اصلا مگر این آخوندها در سیره شناسی ائمه نخوانده اند که باید متناسب با شرایط زمان جلو رفت و روش تبلیغ و رفتاردینی را متناسب با روز تغییر داد؟ مگر این همه کتاب و استاد و چه و چه دم دستشان نیست که بدانند امروز هنر بهترین روش تبلیغ است. پس چرا بهترین نقاشان یا فیلم سازان یا بهترین گرافیست ها، یا بهترین داستان نویسان ما آخوندها نیستند؟ اصلا بهترین بودن پیش کش، سوال من این است که انصافا ما چند تا آخوند داریم که از سر دغدغه و درد دین رفته اند پی یاد گیری هنر؟

میدانید منِ دانشجویِ مذهبیِ مدافع دینِ احترام گذار به آخوند چند وقت است دنبال یک استاد اخلاقی میگردم که وقت بگذارد برایم و کمی از گره های ذهنی ام را باز کند؟ اما کو آخوند؟ نه که نباشد، هست، الی ماشاالله، منتها یا مثل قدیس ها خودشان را حبس کرده اند توی حجره شان یا به قم رفته و شهر آخوندها تشکیل داده اند و اصلا توی جامعه نیستند.

بابا این آخوندها باید در همه جا پیداشان بشود، در نانوایی، سوپری، کفش فروشی و حتی کافی شاپ.

اگر بپرسند اثرگذارترین قشر در عرصه فرهنگ جامعه اسلامی چه قشری هستند شک ندارم که اَلَم برمی دارند که ما مبلغان دین هستیم و لباس پیامبر بر تن داریم.

 اما اگر یک نگاه به بیانات حضرت آقا بیندازید می بینید که همه بار را به دوش جوان ها ها انداخته اند. همین روحانیون این را اینطور تحلیل میکنند که منظور آقا این بوده که امیدی به مسئولین نیست.

 بله، تحلیل درستی است، ولی کامل نیست، منظور آقا این هم بوده که جوان های عزیز آبی از این آخوندها هم گرم نمیشود. کار، کار خودتان است.

حاج آقا پناهیان حرف خوبی میزد، میگفت اینکه حضرت آقا زندگی به سبک اسلامی را توصیف کرد دلیلش این بود که هیچ قشری در جامعه به سبک اسلامی زندگی نمیکرد که آقا آنها را مثال بزند. مجبور شد توضیح بدهد.

یک سوال دارم. ما دانشجوها در فضای پر از غبار دانشگاه داریم درس می خوانیم. اساتید سکولار، درسهای سکولار، فضای فکری سکولار، دانشگاه مختلط و پر از گناه.

 اما شما آخوندها که درس دین خوانده اید، با اساتید دین دار، در فضای پر از معنویت، شما چرا زندگی به سبک دین ندارید؟

باشد ! باشد !داد نزنید ! قبول !

 به فرض هم که دارید، مگر وظیفه شما راهنمایی و هدایت مردم نیست؟ چرا طوری زندگی نمیکنید که زندگی تان قابل الگو گیری باشد؟ چرا حتی شما هم طوری نبودید که آقا زندگی شما را برای مردم مثال بزند و متوسل به توضیح زندگی به سبک اسلامی نشود؟

خلاصه آخوندهای عزیز فردای قیامت اگر خدا یخه ام را بگیرد خیلی اش را می اندازم گردن شماها.

حتما با خواندن این مطلب خون خیلی ها به جوش آمد و خواستار فیلتر کردن این وبلاگ شدند. دوستان عزیز! من هیچ پدر کشتگی ای با آخوندها ندارم. اما نقدهای اساسی دارم. یک سری اش را نگفتم چون خیلی طولانی شد.

مطئنم که خیلی هاتان می خواهید بگویید که وضعیت اینقدرها هم که من سیاه می بینیم هم نیست و شما استثناهایی سراغ دارید. بله! خودم هم استثناهایی سراغ دارم، ولی اگر  بین روحانیون یک نفر پیدا بشود که این نقدها بهش وارد باشد هم زیاد است، چه برسد به الان که اکثرا شامل این نقدها می شوند.

                         ولی دوست دارم نظر همه، مخصوصا خود روحانیون را بشنوم