در جست و جوی یک وجب جا برای نماز خواندن
پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم.
پارسال یک هفته ای شهر ما میزبان جشنواره تئاتر کودک بود. روز آخر جشنواره خیلی شلوغ بود. برادر کوچکم را برده بودم تئاتر ببیند. قرار بود ساعت 18 حسن کچل را توی مجتمع فرهنگی هنری شهید آوینی اجرا کنند.
تئاتر داشت شروع می شد که اذان گفتند. برادرم را سپردم به خدا و بلند شدم بروم نماز بخوانم. مردم پشت در محوطه تناتر و سینمای مجتمع تجمع کرده بودند که بلکه جا باشد بیایند تو. (برای رفتن به نماز خانه کوچک ده نفری آن مجتمع "مثلا فرهنگی" به آن بزرگی باید از بین آن جمعیت رد می شدم و به بیرون بخش سینمایی می رفتم.) به مسئول درب گفتم: در را باز کنید بروم نماز بخوانم و برگردم. گفت: نمیشود خانم، مگر جمعیت را نمی بینی!
حرفش منطقی بود. اگر می رفتم برگشتی درکار نبود. نمی شد هم برادر کوچکم را بگذارم به امان خدا و بروم. خیلی سعی کردم برای خودم حجت شرعی بتراشم که دست خودم نیست و مجبور شدم و خدا می بخشد و این حرف ها. ولی وجدانم راضی نشد. داشتم فکر میکردم کاش تکه روزنامه ای، چفیه ای چیزی داشتم که پهن می کردم یک گوشه و نمازم را می خواندم. گفتم: آقا پس من کجا نماز بخوانم؟! آقای مسئول بوفه گفت: خانم بیا همین جا، رفت بوفه را (که همه محتوایاتش را فروخته بود) باز کرد و یک کارتون پاره کرد و پهن کرد برایم و گفت بفرمائید، در را هم خودتان از پشت قفل کنید که کسی مزاحمتان نشود، فقط من را هم دعا کنید!
تشکر کردم!
نمازم را خواندم، هرچه گشتم مسئول بوفه را پیدا نکردم که تشکر کنم، پس گوشه مقوایی که برایم پهن کرده بود بزرگ نوشتم:
سلام
ممنون که این لطف رو در حق من کردید.
محبت شما باعث شد من جلوی پروردگار خودم شرمنده نباشم که تئاتر را به نماز اول وقت ترجیح دادم.
ممنون
عمرتون پر از خدا
میدانی!
هم من تشویق شدم که از این به بعد هم همیچوقت بهانه نیاورم و نیت نماز اول وقت را بکنم تا خدا راه را برایم هموار کند و هم حتما آن مرد ترغیب شد که کار خیر بکند.
کوچکترین اثرش این بود.
- ۹۴/۰۷/۱۶
کاش من هم این شکلی بشم.