طعم تلخ اناناس
بسم الله الرحمن الرحیم.
محور خانه ی ما، مادر است. یعنی ستون آرامش و شیرازه ی خانواده ما مادرم است. پدرم همیشه میگوید:"هرکدومتون مریض میشید بشید، حواستون باشه مامانتون مریض نشه"
سال 84 بود. مادرم چند ماهی مریض شد. تمام این 3،4 ماه یا بیمارستان بود یا خانه مادربزرگم. هر کس میرفت عیادت برایش کمپوت آناناس میخرید. و ما هر وقت میرفتیم دیدنش، همه ی آن کمپوت ها را می داد به خورد ما.
من از همان موقع از آناناس متنفر شدم، هم از خودش، هم همه ی مستقاتش.
تنها جرم آناناس این است که بوی روزهای مریضی و دوری من از مادرم را می دهد.
به گمانم اگر آن روزها یک مشت گندم توی بالشم می ریختم، حتما با آبیاری هرشب اشک هایم سبز می شدند.
داشتم فکر میکردم زینب (س) شاید هیچوقت، هیچ تابلویی را روی دیوار خانه اش نزد. تابلو دیوار میخ می خواهد. میخ بوی بی مادری می دهد برای زینب (س).
شاید زینب (س) هیچوقت دوشنبه های مدینه را دوست نداشت.
و خیلی شاید های دیگر... درباره ی در، دیوار، آتش، پیراهن، و...
فقط باید دختر باشی تا بدانی چیزهایی که رنگ مریضی مادر را دارند، بوی دوری از مادر می دهند، چقدر تنفر آورند.
- ۹۴/۱۲/۲۲