من در جست و جو هستم...

من در جست و جو هستم...

من در جست و جو هستم...

در جستجوی راز غریب یک خیابان دو طرفه !

در جست و جوی چرای سحر تکان یک پرچم !

در جست و جوی اعجاز اشکال هندسی... اعجاز شش گوشه !

در جستجوی منشا این بوی غریب که نمی دانم چرا فقط چند روز مانده به محرم می پیچد !

در جست و جوی اینکه چرا وقتی پا در آن خیابان دو طرفه می گذاری و چشمت

به تکان آن پرچم سرخ رنگ می افتد دلت تا ابد اسیر آن شش گوشه می شود و

بوی سراسر ابهامش تا همیشه به جای خون در رگ هایت جریان می یابد...

آی کربلا کربلا کربلا...

من در جست و جو هستم..

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

دعوت نامه

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم.

مسیر همیشگی ام بود...

منتها دو سه روز بود که بنا داشتم، یک امروز را از یک مسیر دیگر بروم. سر کوچه که رسیدم پشیمان شدم.

دم امامزاده یحیی که رسیدم، به خودم گفتم:"خجالت بکش، هی هرروز از اینجا رد میشی و مبگی آقا یه روز میام زیارت، خب برو دیگه!"

داخل حیاط که شدم، یکی از خدام صدا زد:"خانم،خانم، بیا از این ور برو تو!"

گفتم:"زنونه اینوره که"

گفت:"بیا از این ور برو"

فکر کردم جای خانم ها و آقایان را عوض کرده اند.

رفتم تو.

ماتم زد!

داشتند ضریح را غبار روبی میکردند!

من را که دیدند، تعجب کردند. "خانم برو بیرون،کی راهت داده؟"

من فقط نگاه کردم.

گفت:"خب از همون بیرون زیارت کن"

خادمی که بهم گفته بود از این طرف برو، امد گفت:"چرا نمیذارید بیاد تو؟"

و من رفتم کنار قبر مطهر و دعا کردم!

چون احساس میکردم که ویژه دعوت شدم.

دعای  ویژه برای آدم های ویژه کردم!

و طبق معمول برای همه ان هایی مدام و با حسرت ذکر"اللهم الرزقنا شهادت" را میخوانند.